نام‌جو

دف دیوانه سابق

نام‌جو

دف دیوانه سابق

آخر هفته‌ی خود را چگونه گذراندید؟

جمعه, ۹ دی ۱۴۰۱، ۰۱:۰۴ ب.ظ

۱۴۰۱/۱۰/۰۸

 

پنج‌شنبه پری آمد. از صبح ساعت نه باهم بودیم تا شش عصر. روزهایی که این‌جاست آرامم. صبحانه‌ای خوردیم و گپ زدیم. بعدش هم نهار و چرت قیلوله و باز هم صحبت. از حرف زدن خسته نمی‌شوم. برایش از سید خلیل گفتم. باهم قطعه‌های زیادی را گوش کردیم. در حال شنیدن شوق وصل گریه کردم و گریه کرد. بعد آغوش مهربانش گشوده شد. با او عمرم مفید می‌شود. احساس می‌کنم تازه اولش است و همان هیجان روزهای اول را دارم با این‌که در آستانه‌ی شش‌سالگی‌مان است. ما در این رابطه بزرگ شده‌ایم. از دوره‌ای خاص و بحرانی باهم رد شده‌ایم و خدا می‌داند اگر در این پنج‌شش سال نبود الان کجا بودم. از فکر این‌که بدون او چه سرنوشتی داشتم می‌ترسم. حتی نمی‌خواهم به آن فکر کنم. 

بعد از این‌که سوار ماشین شد و رفت. تاب ماندن در خانه را نداشتم. همه‌جای بوی آن اسپلندر پخش بود. تمرکز نداشتم. خواستم کتاب بخوانم. نشد. در حال و هوای جوانی را آن‌قدر دوست دارم که نمی‌خواهم تمام شود. ده صفحه‌اش مانده ولی دلم رضا نمی‌دهد بخوانمش. تقریباً یک‌ماه است که در حال خواندنش هستم. این بین چیزهای زیادی را خواندم و تمام شد. اما این کتاب شده‌است همراه همیشگی‌ام. بگذریم. هر کار کردم نشد که بمانم. از خانه زدم بیرون. رفتم تا بیمارستان بوعلی، از آن‌جا با تاکسی رفتم خیابان پیروزی. سرد بود. خیلی سرد. قدم زدم تا پرستار بعد رفتم به سمت میدان ۱۳ آبان. از آن‌جا رفتم به خیابان نبرد و بعد سوار متروی نبرد شدم و برگشتم خانه. وقتی برگشتم ساعت ۹ شب شده بود. زانوهایم از شدت سرما می‌گزید. در را که باز کردم بو پخش‌تر شد. دراز کشیدم و فیلم دیدم. می‌خواستم وقتی در را باز می‌کنم او را ببینم. ولیکن این یک خیال زیباست. عشق دارو است. شاید گاهی تلخ، اما همیشه کارساز است. حتی اگر بدترین سرنوشت را برای کسی به ارمغان آورد. قطعاً آن کسی که عشق بیچاره‌اش کرده بدون عشق بیچاره‌تر بود. شک ندارم.

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۱/۱۰/۰۹
نام جو