خیمه زده روی باورم
باورم نمیشود که از آخرین چیزی که نوشتم هفت ماه میگذرد. الان که دارم دوباره دست به قلم میبرم به این فکر میکنم که چطور این اتفاق رخ داد. عجیب است. این هفتماه طوری گذشت که انگار هیچ اتفاقی در آن رخ نداد. در این هفت ماه یک فیلم بازی کردم و در یک فیلم دستیار کارگردان بودم. رمان صوتی منتشر کردم و سر کار رفتم. خب این یعنی اتفاق. اما نمیدانم چرا هیچ خاطرهای از آن ندارم. در این هفتماه بارها و بارها در موقعیت شغلیام چالش داشتم. فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه کردم اما حالا که نگاهش میکنم به چشمبرهمزدنی گذشت. واقعا گذشت.
سخت است که از روزهای رفته صحبت کرد. مدتها است آدم نوشتن از گذشته نیستم. با اینکه پیشتر بودم. فکر میکنم همین دلیل هم باعث کمکاریام شدهاست. سابقا مدام از اتفاقات گذشته مینوشتم. هرچیز که میشد را قلمی میکردم. اما حالا نه. زمان رمانها و داستانهایم آینده است. حتی اگر سوژهاش خودم باشم سعی میکنم در آینده بنویسم و نه گذشته.
اسرائیل و فلسطین یا بهتر بگویم اسرائیل و حماس وارد جنگ شدهاند اما اینهم باعث نشد چیزی بنویسم. من محورمقاوتی نیستم ولیکن دربارهٔ حقوق شهروندی سکوت نمیکنم. حقوق شهروندی مختص به فلسطینیها و اسرائیلیها نیست. حقوق شهروندی کمترین بهاییاست که باید به انسان داد. همانقدر که در فلسطین مردم مظلوم وجود دارد در اسرائیل نیز است. فلسطینی بودن به معنای حماسی بودن نیست. همانطور که همهٔ افغانها طالبانی نیستند. همانقدر که تمام مردم کشور ما از یک آبشخور اندیشه به دست نمیآورند. پس مسئله جنگ اسرائیل و فلسطین مسئلهٔ جنگ انسان علیه انسان است. انسان ارزشی غیر مادی دارد. جانش عزیز است در هر کجای این جهان لعنتی.