نام‌جو

دف دیوانه سابق

نام‌جو

دف دیوانه سابق

جستار دو - شنبه‌بازار

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۵۳ ب.ظ

عشق قدم زدن در شنبه‌بازار، کودکی و نوجوانی نسلی و محله‌ای را ساخت. ما بچه‌هایی که در عمرمان، مرکز خرید و پاساژ ندیده‌بودیم، شنبه به شنبه از هفت صبح خودمان را می‌کشیدیم مدرسه و به عشق ساعت ۱۲:۳۰ و زنگ آخر، میز و کتاب را بو می‌کشیدیم تا برسیم به بازاری که هر هفته صف‌به‌صف آدم تویش قطار شده‌بودند.

شنبه‌بازار قد ما را بلند کرد. تن‌های لاجون و ترکه‌ای و آفتاب‌سوخته را همین گز کردن در بازار بین آدم‌های رنگارنگ، دقیقا زمانی که خورشید وسط آسمان را جر می‌داد و رطوبت، عرق تنمان را از پشت گردن سر می‌داد تا جایی که راهش به دو بخش تقسیم می‌شد؛ هدیه داد.

می‌رفتیم بازار و آنقدر می‌چرخیدیم که آسفالت داغ و خاکِ همواره پخش در هوا، پایمان را بسوزانند و سیاه کنند. تازه عصری که آفتاب شدتش را کم می‌کرد و گله‌گله سایه مماس با تک درختان ایجاد می‌شد، مادرمان سر می‌رسید و مطمئن بود تا خریدهایش را تمام کند، بالاخره یک‌جایی پیدایمان می‌کند که خریدهایش را تا خانه ببریم و اگر جانی برایمان بماند، دوباره برگردیم و ببینیم آیا احمد آقا همه‌ی جوجه‌رنگی‌هایش را فروخت یا محمد پسردایی از میوه‌هایش چیزی ته‌بار مانده که سهم ما گردشگران بی‌مزد و مقام بشود.

شنبه‌بازار صبح‌ها شروع می‌شد و یک شهر را منقلب می‌کرد. این اواخر در آن تی‌شرت و شلوار هم می‌فروختند. همه عارشان می‌آمد بگویند این کفش را از شنبه‌بازار خریده‌اند اما ما با آن پز هم می‌دادیم.

تاکسی‌های شهر، شنبه‌ها یک خط داشتند. شنبه‌بازار، میدان. راننده‌ها دیگر فقط یک راننده نبودند. بار را توی صندوق عقب می‌گذاشتند، در می‌آورند و خوش‌وبش می‌کردند. زن‌هایی مثل مادر من اما پیاده برمی‌گشتند‌. مادر می‌گفت راهی نیست. تاکسی خودش یک کیلو گوجه است.     

املت‌هایمان مزه‌ی راه‌های رفته می‌داد

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۱۹
نام جو