نام‌جو

دف دیوانه سابق

نام‌جو

دف دیوانه سابق

۲ مطلب با موضوع «نوشته های شخصی» ثبت شده است

عشق قدم زدن در شنبه‌بازار، کودکی و نوجوانی نسلی و محله‌ای را ساخت. ما بچه‌هایی که در عمرمان، مرکز خرید و پاساژ ندیده‌بودیم، شنبه به شنبه از هفت صبح خودمان را می‌کشیدیم مدرسه و به عشق ساعت ۱۲:۳۰ و زنگ آخر، میز و کتاب را بو می‌کشیدیم تا برسیم به بازاری که هر هفته صف‌به‌صف آدم تویش قطار شده‌بودند.

شنبه‌بازار قد ما را بلند کرد. تن‌های لاجون و ترکه‌ای و آفتاب‌سوخته را همین گز کردن در بازار بین آدم‌های رنگارنگ، دقیقا زمانی که خورشید وسط آسمان را جر می‌داد و رطوبت، عرق تنمان را از پشت گردن سر می‌داد تا جایی که راهش به دو بخش تقسیم می‌شد؛ هدیه داد.

می‌رفتیم بازار و آنقدر می‌چرخیدیم که آسفالت داغ و خاکِ همواره پخش در هوا، پایمان را بسوزانند و سیاه کنند. تازه عصری که آفتاب شدتش را کم می‌کرد و گله‌گله سایه مماس با تک درختان ایجاد می‌شد، مادرمان سر می‌رسید و مطمئن بود تا خریدهایش را تمام کند، بالاخره یک‌جایی پیدایمان می‌کند که خریدهایش را تا خانه ببریم و اگر جانی برایمان بماند، دوباره برگردیم و ببینیم آیا احمد آقا همه‌ی جوجه‌رنگی‌هایش را فروخت یا محمد پسردایی از میوه‌هایش چیزی ته‌بار مانده که سهم ما گردشگران بی‌مزد و مقام بشود.

شنبه‌بازار صبح‌ها شروع می‌شد و یک شهر را منقلب می‌کرد. این اواخر در آن تی‌شرت و شلوار هم می‌فروختند. همه عارشان می‌آمد بگویند این کفش را از شنبه‌بازار خریده‌اند اما ما با آن پز هم می‌دادیم.

تاکسی‌های شهر، شنبه‌ها یک خط داشتند. شنبه‌بازار، میدان. راننده‌ها دیگر فقط یک راننده نبودند. بار را توی صندوق عقب می‌گذاشتند، در می‌آورند و خوش‌وبش می‌کردند. زن‌هایی مثل مادر من اما پیاده برمی‌گشتند‌. مادر می‌گفت راهی نیست. تاکسی خودش یک کیلو گوجه است.     

املت‌هایمان مزه‌ی راه‌های رفته می‌داد

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۵۳
نام جو

باورم نمی‌شود که از آخرین چیزی که نوشتم هفت ماه می‌گذرد. الان که دارم دوباره دست به قلم می‌برم به این فکر می‌کنم که چطور این اتفاق رخ داد. عجیب است. این هفت‌ماه طوری گذشت که انگار هیچ اتفاقی در آن رخ نداد. در این هفت ماه یک فیلم بازی کردم و در یک فیلم دستیار کارگردان بودم. رمان صوتی منتشر کردم و سر کار رفتم. خب این یعنی اتفاق. اما نمی‌دانم چرا هیچ خاطره‌ای از آن ندارم. در این هفت‌ماه بارها و بارها در موقعیت شغلی‌ام چالش داشتم. فراز و نشیب‌های بسیاری را تجربه کردم اما حالا که نگاهش می‌کنم به چشم‌بر‌هم‌زدنی گذشت. واقعا گذشت.

سخت است که از روزهای رفته صحبت کرد. مدت‌ها است آدم نوشتن از گذشته نیستم. با این‌که پیش‌تر بودم. فکر می‌کنم همین دلیل هم باعث کم‌کاری‌ام شده‌است. سابقا مدام از اتفاقات گذشته می‌نوشتم. هرچیز که می‌شد را قلمی می‌کردم. اما حالا نه. زمان رمان‌ها و داستان‌هایم آینده است. حتی اگر سوژه‌اش خودم باشم سعی می‌کنم در آینده بنویسم و نه گذشته.

اسرائیل و فلسطین یا بهتر بگویم اسرائیل و حماس وارد جنگ شده‌اند اما این‌هم باعث نشد چیزی بنویسم. من محورمقاوتی نیستم ولیکن دربارهٔ حقوق شهروندی سکوت نمی‌کنم. حقوق شهروندی مختص به فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها نیست. حقوق شهروندی کم‌ترین بهایی‌است که باید به انسان داد. همان‌قدر که در فلسطین مردم مظلوم وجود دارد در اسرائیل نیز است. فلسطینی بودن به معنای حماسی بودن نیست. همان‌طور که همهٔ افغان‌ها طالبانی نیستند. همان‌قدر که تمام مردم کشور ما از یک آبشخور اندیشه به دست نمی‌آورند. پس مسئله جنگ اسرائیل و فلسطین مسئلهٔ جنگ انسان علیه انسان است. انسان ارزشی غیر مادی دارد. جانش عزیز است در هر کجای این جهان لعنتی.

 

موافقین ۴ مخالفین ۴ ۱۷ مهر ۰۲ ، ۱۱:۳۲
نام جو