رمان بازنشسته
۱۴۰۱/۱۰/۲۲
به همراه آرمین که من صدایش میزنم «جیزس»، حوالی ساعت هشت شب در میان برف و هوای نقرهفام خیابان خلوت و بیرونق انقلاب قدم میزدیم. او دنبال کتابی بود و من را برده بود تا راهنماییاش کنم. گویی تازه یادم آمد که مدت زیادی است به کتابفروشیهای محبوبم نرفتهام. فرصت را غنیمت شمردهم و به کتابفروشی بیدگل رفتم. بعد از چاقسلامتی با کتابدارهای بیدگل، میان قفسهها گم شدم. آرمین هم که نتوانستهبود کتابش را پیدا کند بیرون کتابفروشی ایستاد و از میان لبها دود چندبرابر سیگار را به همراه گرما به بیرون میسراند. همینطور که بین قفسههای رمان معلق بودم، چشمم خورد به عنوانی عجیب. کتاب «بازنشسته» پنجمین رمانپلیسی «دورنمات» که ناتمام ماند. برق از سهگوشهی مغزم پرید. نگاه به نام مترجم کردم. همان مترجم محبوب دورنمات، محمود حسینیزاد. اگر به رمانپلیسی علاقه داشتهباشید بعید است سهگانهٔ دورنمات را نخواندهباشید. سه رمان کوتاه «قول»، «قاضیوجلادش» و «سوءظن» هر سه با ترجمه حسینیزاد و نشر ماهی. خلاصه، چند ماه پیش نشر برج چهارمین رمانپلیسی دورنمات به نام «عدالت» را چاپ کرده بود. حالا شمارهٔ پنج و آخرین رمانپلیسی دورنمات به نام بازنشسته. فوراً خریدمش و در دونفس خواندم.
دورنمات نمایشنامهنویس برای بیشتر تئاتردوستها آشناست. سالی نمیشود که یکی از آثارش روی صحنه نباشد. «ملاقات با بانوی سالخورده»، «رومولوس کبیر» و «ازدواج با آقای میسیسیپی» و... اما برای من دورنمات پلیسینویس ارج بیشتری دارد. اغراق نیست اگر بگویم با کتاب تا خانه پرواز کردم.
بازنشسته ناتمام است اما ویدمر سوئیسی برای آن پایانی نوشتهاست که اگر بخوانید و دورنماتشناس باشید از این پایان حظ میکنید. ویدمر به خوبی دورنمات را میفهمد و پایانی هم که برای این رمان نوشتهاست بسیار شبیه پایانهای دورنماتی است. پایانی گرم و دلخوش.
همچنین در انتهای کتاب نقدی بر کتاب آمده که آنهم بینهایت شیرین است. این رمان در عینحال متفاوتترین رمان دورنمات و آشناترین آن است. شخصیتهایش بیشباهت به رمانهای پیشین نیستند اما شباهت خاصی هم ندارند. دورنمات پادشاه پلیسینویسی است. کاراگاههایش که عموماً از بینشان «برلاخ» معروفترین است؛ خاصیت شیمی و فیزیکی دلچسبی دارند که آدم از نیوشیدن آنها لذت وافری میبرد.
تنها یک نکته از رمان ناراحتم کرد. آنهم ویراستاری پرازغلط کتاب بود. من سرسری نزدیک به چندصفحه غلطگیری کردم و با ذکر نکات برای برج فرستادم. برج نشر بسیار خوبی است. تا قبل از این رمان به هرکسی میخواستم یک ویراستاری دقیق و حسابشده را نشان بدهم به سراغ یکی از کتابهای برج میرفتم. نمیدانم در این کتاب چه اتفاقی افتاد که اینطور بهمریخته و شلخته شد.
بازنشسته، حکایت کاراگاهی است که دوست دارد به خودش بگوید بازرس. او فردای بازنشستگی به سراغ مجرمینی میرود که خودش آنها را بهطور عمد رها کرده و از مجازات رهانیده است. بازرس رمان عدالتی خودنوشته دارد. در این عدالت آنها در حالی که مرتکب به سرقت شدهاند، دزد نیستند. حالا بازرس ۷۱ سالهٔ بازنشسته قرار است دیداری تازه کند با تمام مجرمانی که در طول سالها فعالیت آنها را تبرئه کرده و یا با از بین بردن شواهد، جلوی دستگیری آنها را گرفته است.
خرید کتاب بازنشسته از فردریش دورنمات